پسری دخترزیبایی رادید وشیفته اش شد،

چندساعتی بود که درخیابان قدم میزدند،

که یهو یه ماشین بنز گرون قیمت جلوی پاشون ترمززد،

دختره گفت:خوش گذشت ولی من همیشه نمی تونم پیاده راه برم بای بای،

نشست توی ماشین

.

.

.

راننده گفت خانم لطفا پیاده شید،

من راننده ی این اقا هستم...!!!

[ چهار شنبه 30 مرداد 1392برچسب:دهه ی هفتادی ها, ] [ 17:52 ] [ mahdi ] [ ]